نوعی بازی و نمایش که عروسک ها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی به وسیلۀ رشته یا مفتول به حرکت درمی آورند، خیمه شب بازی کنایه از مکر، حیله، نیرنگ شعبده بازی
نوعی بازی و نمایش که عروسک ها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی به وسیلۀ رشته یا مفتول به حرکت درمی آورند، خیمه شب بازی کنایه از مکر، حیله، نیرنگ شعبده بازی
ویژگی آنچه در شب می درخشد، هر چیزی که هنگام شب درخشندگی و تابش داشته باشد کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کاونه، چراغینه، کمیچه، چراغک، آتشیزه، شب چراغک، آتشک، شب فروز، ولدالزّنا، کرم شب افروز، شب افروز، یراعه
ویژگی آنچه در شب می درخشد، هر چیزی که هنگام شب درخشندگی و تابش داشته باشد کِرمِ شَب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کاوُنِه، چِراغینِه، کَمیچِه، چِراغَک، آتَشیزِه، شَب چِراغَک، آتَشَک، شَب فُروز، وَلَدُالزِّنا، کِرمِ شَب اَفروز، شَب اَفروز، یَراعِه
خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب پره، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب پره، شبکور، مُرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
شب پره، خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
شب پره، خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب یازه، شبکور، مُرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
بازی کردن در شب، نمایش (تئاتر) است. در قسمی از شب بازی، لعبت ها نشان می دادند برای بازی تئاتر و از قدیم در فارسی دو لفظ بوده است اول شب بازی و دیگر شبیه درآوردن که دوم مخصوص تعزیه بود (و ممکن بود برای بازی تئاتر یکی از دو لفظ مذکور گرفته شود). (از فرهنگ نظام). شب بازی دو نوع است یکی آنکه در شب به صور مختلفه و به هیأتها برآیند و امردان را به شکل زنان متشکل سازند و دوم آنکه خیمه را برپاکرده اشکالی منقوشه بر صفحۀ چرم و کاغذ در نظر جلوه دهند، غایتش اینکه قسم اول گاهی روزانه هم این عمل کنند و قسم ثانی مخصوص شب است. (از آنندراج). نیرنگ و بازی در شب. (ناظم الاطباء). رجوع شود به شب باز. - شب بازی کردن، در شب نمایش دادن: شیخ شهرم که کند منع ز لعبت بازی گر بدستش فتد آن زلف کند شب بازی. مخلص کاشی. روز روشن وقت صورت بازی آئینه است هست عیبی در هنر آن را که شب بازی کند. سلیم. و رجوع به شب باز شود، کنایه از مکر و فریب است. (آنندراج) : چنان بود شب بازی روزگار که شب را دگرگون شد آموزگار. نظامی
بازی کردن در شب، نمایش (تئاتر) است. در قسمی از شب بازی، لعبت ها نشان می دادند برای بازی تئاتر و از قدیم در فارسی دو لفظ بوده است اول شب بازی و دیگر شبیه درآوردن که دوم مخصوص تعزیه بود (و ممکن بود برای بازی تئاتر یکی از دو لفظ مذکور گرفته شود). (از فرهنگ نظام). شب بازی دو نوع است یکی آنکه در شب به صور مختلفه و به هیأتها برآیند و امردان را به شکل زنان متشکل سازند و دوم آنکه خیمه را برپاکرده اشکالی منقوشه بر صفحۀ چرم و کاغذ در نظر جلوه دهند، غایتش اینکه قسم اول گاهی روزانه هم این عمل کنند و قسم ثانی مخصوص شب است. (از آنندراج). نیرنگ و بازی در شب. (ناظم الاطباء). رجوع شود به شب باز. - شب بازی کردن، در شب نمایش دادن: شیخ شهرم که کند منع ز لعبت بازی گر بدستش فتد آن زلف کند شب بازی. مخلص کاشی. روز روشن وقت صورت بازی آئینه است هست عیبی در هنر آن را که شب بازی کند. سلیم. و رجوع به شب باز شود، کنایه از مکر و فریب است. (آنندراج) : چنان بود شب بازی روزگار که شب را دگرگون شد آموزگار. نظامی
تابنده در شب. شبتاب. آنچه در شب میدرخشد، ماه را گویند و به عربی قمر خوانند. (برهان قاطع). ماه و قمر. (ناظم الاطباء) ، چراغ. (آنندراج). قندیل، شمع. (ناظم الاطباء) ، گوهر آبدار. (آنندراج). گوهر. (ناظم الاطباء) (برهان). - گوهر شب تاب، گوهر درخشان. ، مگس آتشی. (ناظم الاطباء) ، گربۀ سیاهی که چشمهای وی در مدت شب به شدت میدرخشد. (ناظم الاطباء) ، جانوری است کوچک و پرنده ای شبیه به پروانه که دنبالۀ آن جانور در شب مانند اخگر می درخشد. گویند این روشنایی از فضلۀ اوست و او را به عربی ولدالزنا میگویند. چون ستارۀ سهیل طلوع کند آن جانور میمیرد. (برهان). کرم شب افروز. (آنندراج). پرنده ای کوچک شبیه به پروانه که دنبالۀ آن در شب مانند اخگر میدرخشد. (ناظم الاطباء). نام کرمی است که در حصۀ مؤخر آن روشنی است که در تاریکی میدرخشد و بعضی اقسامش پردار است. اسدی در کتاب لغت فرس برای شاهد شب تاب این دو شعر رودکی را آورده است: شب زمستان بود و کپی سرد یافت کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتند پشتۀ آتش بدو برداشتند. دو شعر مذکور از کتاب کلیله و دمنۀ منظومۀ رودکی است که گم شده است و در باب بی فایده بودن نصیحت به نااهلان در قصۀ میمون ها است که در شب سرما شب تاب را آتش تصور کرده آن را بر هیزمها گذاشته میدمیدند. مرغی آنهارا ملامت کرد که چرا برای دفع سرما خانه نساختند... الخ. در اصل سنسکریت کلیله این کلمه ’خدیوت’ و به معنی شب تاب است، و در نقل کتاب به پهلوی درست ترجمه شده بوده است، ابن مقفع در ترجمه عربی کتاب از پهلوی برای آن لفظ یراعه آورده، لیکن چون یراعه علاوه بر معنی شب تاب معنی نی هم دارد از این جهت ابوالمعالی نصراﷲ منشی اشتباهاً در کتاب کلیله و دمنه ترجمه فارسی کلمه را پارۀ نی آورده و ملاحسین کاشفی هم در انوار سهیلی از او تقلید کرده است. در حالتی که پارۀ نی در شب این قدر روشنی نمی دهد که اشتباه به آتش شود. (از فرهنگ نظام). شب چراغ. شب چراغک. چراغله. کرم شب تاب. کرم شب افروز
تابنده در شب. شبتاب. آنچه در شب میدرخشد، ماه را گویند و به عربی قمر خوانند. (برهان قاطع). ماه و قمر. (ناظم الاطباء) ، چراغ. (آنندراج). قندیل، شمع. (ناظم الاطباء) ، گوهر آبدار. (آنندراج). گوهر. (ناظم الاطباء) (برهان). - گوهر شب تاب، گوهر درخشان. ، مگس آتشی. (ناظم الاطباء) ، گربۀ سیاهی که چشمهای وی در مدت شب به شدت میدرخشد. (ناظم الاطباء) ، جانوری است کوچک و پرنده ای شبیه به پروانه که دنبالۀ آن جانور در شب مانند اخگر می درخشد. گویند این روشنایی از فضلۀ اوست و او را به عربی ولدالزنا میگویند. چون ستارۀ سهیل طلوع کند آن جانور میمیرد. (برهان). کرم شب افروز. (آنندراج). پرنده ای کوچک شبیه به پروانه که دنبالۀ آن در شب مانند اخگر میدرخشد. (ناظم الاطباء). نام کرمی است که در حصۀ مؤخر آن روشنی است که در تاریکی میدرخشد و بعضی اقسامش پردار است. اسدی در کتاب لغت فرس برای شاهد شب تاب این دو شعر رودکی را آورده است: شب زمستان بود و کپی سرد یافت کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت کُپیان آتش همی پنداشتند پشتۀ آتش بدو برداشتند. دو شعر مذکور از کتاب کلیله و دمنۀ منظومۀ رودکی است که گم شده است و در باب بی فایده بودن نصیحت به نااهلان در قصۀ میمون ها است که در شب سرما شب تاب را آتش تصور کرده آن را بر هیزمها گذاشته میدمیدند. مرغی آنهارا ملامت کرد که چرا برای دفع سرما خانه نساختند... الخ. در اصل سنسکریت کلیله این کلمه ’خدیوت’ و به معنی شب تاب است، و در نقل کتاب به پهلوی درست ترجمه شده بوده است، ابن مقفع در ترجمه عربی کتاب از پهلوی برای آن لفظ یراعه آورده، لیکن چون یراعه علاوه بر معنی شب تاب معنی نی هم دارد از این جهت ابوالمعالی نصراﷲ منشی اشتباهاً در کتاب کلیله و دمنه ترجمه فارسی کلمه را پارۀ نی آورده و ملاحسین کاشفی هم در انوار سهیلی از او تقلید کرده است. در حالتی که پارۀ نی در شب این قدر روشنی نمی دهد که اشتباه به آتش شود. (از فرهنگ نظام). شب چراغ. شب چراغک. چراغله. کرم شب تاب. کرم شب افروز
دیدن شب بازی به خواب، دلیل بر لهو و لعب بود و محال ودروغ اگر بیند شب بازی کرد، دلیل که به باطل فریفته شود. اگر بیند شب بازی کرد با بربط و نای، دلیل غم و اندیشه بود. محمد بن سیرین
دیدن شب بازی به خواب، دلیل بر لهو و لعب بود و محال ودروغ اگر بیند شب بازی کرد، دلیل که به باطل فریفته شود. اگر بیند شب بازی کرد با بربط و نای، دلیل غم و اندیشه بود. محمد بن سیرین